ادبیات – مارقوش- مختومقلی در بیان افکار خود به یک تجربه ی مستقیم، اصیل و عارفانه متکی است، با بیان ساده و در بسیاری از عارفانه ها دارای معنایی دو گانه است.
یکی معنای نزدیک به ذهن که هر کس با اندک مایه سوادی که دارد می فهمد و بعدی معنای دور از ذهن که اهل دل و خواهنده آنرا بر سرشوق می آورد و درهایی از عرفان را به رویش میگشاید.
به نوعی دقیق شدن در شعرها و تنوع تفکرات او نزدیکی ترکی و ترکمنی را به ذهن خواننده می آورد و شاید شعر مختومقلی گلستان زبان ترکی است. در گلستان او عشق، عرفان، انسان، آزادی، جامعه، غم و… عینیت دارد.
از طرفی مختومقلی شاعر طبیعت است در کودکی خود حرفه چوپانی را تجربه کرده و این تاثیر زیادی در روحیات شعری او داشته، طبیعت در بعضی شعرهای او به صورتی زیبا خودنمایی می کند.
انسانی که از کوه ها و دشت های ترکمن صحرا صحبت می کند و طبیعت منحصر به فرد آن را با واژگان سحرآمیز خود به تخیلات خوانندگانش القا می کند. از صحراهای شگفت انگیز ترکمن، از کوه ها که هر کدام رازی را در خود پنهان کرده اند.
این قسمت ازاشعار مختومقلی مثل فیلمی است قابل رویت، تصویرها، مناظر، روایتی که برای هرکدام از مکان ها در نظر گرفته است و اتفاقاتی که دراین مکانها اتفاق افتاده و یا ارزوی تحقق آنها را دارد از شگفتی های ذهن مختومقلی است.
انعکاس رنگ های طبیعت بکر و دست نخورده صحرای ترکمن در شعر او همیشگی است صحرایی که در آن زیسته، با خنده های مردمش خندیده و همراه با گریه های آن گریسته است.
یک مقایسه با منظومه تورکی حیدر بابایا سلام :
تاثیرپذیری شعر شهریار از زبان مختومقلی و یا تشابه زبانی بین آنها :
منظومه “حیدر بابایه سلام” که از شاهکارهای زبان ترکی است به نظر می رسد به نوعی بدون تاثیر از این شعر مختومقلی فراغی نبوده است اینکه شهریار در این منظومه از طبیعت حرف می زند و از محل زندگی و ایل خودش (آنهم دقیقا با وزنی که مختومقلی دویست سال قبل از او به آن زبان در مورد ایل و طبیعت ایل خود حرف زده است).
مثل اینکه این منظومه شهریار حالت مدرنی و امروزی تری از شعر معروف مختومقلی است، شعر ” تورکمنینگ “ زبان کلاسیک تری از منظومه حیدربابای شهریار دارد و در این شعر از یکپارچگی و همدلی مردم سرزمینش، از مناظر طبیعی سر زمنیش و آمال و آرزوهای مردمش یاد میکند. بومی بودن ذاتی این دو شعر و تشابه فرهنگی آنها قابل درک است دارد :
مختومقلی دراین شعر از رود جیحون تا بحر خزر را توصیف و دیدگاه شاعری خود را را نسبت به طبیعت و مردم ترکمن، بر وزن منظومهی حیدربابایه سلام استاد شهریار (هجایی ۴ + ۴ + ۳ ) بیان کرده است باهم می خوانیم :
جیحون بیلن بحر خزر آراسی
چؤل اوستوندن اُسر یئلی تورکمنینگ
گول غونچهسی قره گوزوم قرهسی
قره داغدان اینر سیلی تورکمنینگ
(از دریای خزر تا رود جیحون
صحرایش جولانگاه باد ترکمن
غنچه های این سرزمین، سیاهی چشمان من
و کوه قره داغ جوشش آور سیل ترکمن.)
حق سیلامیش باردیر اونونگ سایهسی
چارپیشار چؤلونده نری ـ مایهسی
رنگ برنگ گول آچار یاشیل یایلاسی
غرق اولموش ریحانا چؤلی تورکمنینگ
(در جای جای صحرا، سایه های روح نوازش ستودنیست
اشتران نر و مادینه، در جنب و جوشند
گلهای رنگارنگ شکفته در ییلاقش عنبر آمیز
و دشت غرق ریحان ترکمن چه دیدنیست)
آل یاشیل بورهنیپ چیکار پریسی
کوکویوپ برق برر عنبرینگ ایسی
بگ توره آق سقل یوردینگ ایئیهسی
گؤرن توتار گؤزل ایلی تورکمنینگ
(ری پیکرانش، با جامه ی الوان جولان می دهند در همه جا
بوی خوش گل و ریحان و عنبر پراکنده است در همه صحرا
مالک اصلی دراین گستره، قوم شریف ترکمن است.
بزرگان قوم با ریش سفیدان، حاکم اصلی در این صحراست)
اول مردینگ اوغلودور مرتدیر پدری
گور اوغلو قارداشی، سرخوشدور سری
داغدا ـ دوزده قووسا اووچولار دیری
آلابیلمز یولبارس اوغلو تورکمنینگ
(مردان ایل سربلند و سرمست نژاده مردند
همزادگان “کوراوغلی” از نسل جوانمردان
در دشت و دمن دست هیچ شکارگری
به مردانی چون شیر، مردان قوی ترکمن نمی رسد)
کونگوللر اریکلر بیر بُلیپ باشلار
دارتسا یاغینگ برر توپراقلار داشلار
بیر سفرهده طیار قیلینسا آشلار
گوتوریلر اول اقبالی تورکمنینگ
(همه دل ها یکی است، متحد باهم و همصدایند.
ازاین اتحاد سنگ ها آب می شود و دشمن، بی تاب
سفره ی واحد دارند و تمامی ائلهابا دلی واحد
هان! اقبال ترکمن در این وحدت است)
گؤیول هاوالانار آتا چیکاندا
داغلار لعله دؤنر قئیه باکاندا
بال گتیرهر جوشوپ دریا آکاندا
کسیلمز میوهسی ـ بالی تورکمنینگ
(آنگاه که سوار بر اسب می شود غوغایی در دلش بپاست
از نیم نگاهش کوهها به لعل و کیمیا مبدل می شود
و دریایش آمیخته با سیلی از عسل شهداب می شود
هر جا که رود هیچ سدی هجوم سیلش را بر نمی تابد)
غاپیل قالماز دؤیوش گونی خوار اولماز
قارغیشا نظره گرفتار اولماز
بیلبیلدن آیریلیپ سولوپ سارالماز
دائم عنبر ساچار گولی تورکمنینگ
(غافل نیست در روز رزم خوار و زار نمی ماند
به نفرین و شور چشمی، گرفتار نمی ماند
چون بلبل با جدایی ازگل زرد رخسار نمی ماند
و گلهایش عنبر آمیز جاودانه عنبر می افشاند)
تیرهلر قارداشدیر اروغ یاریدیر
اقباللر ترسگلمز حقینگ نوریدیر
مرتلر آتا چیکسا ساواش ساریدیر
یاو اوستونه یاودیر یولی تورکمنینگ
(ائلها و قبایل بی شمار یاران و بردران او
اقبال او بلند و نور حق همراهشان
جنگجویانش چابک سوار بر اسب رهسپار میدان رزمند
سرشار پیروزیست همیشه فاتح نبردهای ترکمن )
سرخوش بلوپ چیکار جگر داغلانماز
داشلاری سیندیرار قولی باغلانماز
گؤزوم غیره دوشمز کؤنگل اگلنمز
سؤزلار مختومقلی دیلی تورکمنینگ
(همبشه شاد سرافراز و پیروز بی حسرت و سوز
صخره ها را درهم شکسته
بندها را از هم گسسته، به پیش می رانند
و مختومقلی چشم دوخته بر آنان با دلی لبریزاز سخن
چون زبان ایل ترکمن است سخن پیش می راند.)
منابع :
۱-برداشتی از مقاله “عصر شعری با شعر ترکمن” بقلم وحید طلعت
۲- عکس از مهندس آصف قیزیل
۳- blogfa.com